مشكل حكومت‌داري؛ محروميت سياست از پشتوانه فرهنگ

آخرين اخبار پزشكي ايران و جهان را در اينجا بيابيد

مشكل حكومت‌داري؛ محروميت سياست از پشتوانه فرهنگ

۲۱ بازديد

به همين دليل ، من واقعاً در خدمت شما هستم. منظور من مطابق با روز قانون اساسي است و مايه تاسف است كه كسي در روز قانون اساسي صحبت مي كند اما به آن اشاره نمي كند. امروز، در اينجا و در حال حاضر، ما هم به بحث در مورد قانون اساسي ندارد، اما آنچه …

مشكل حكومت‌داري؛ محروميت سياست از پشتوانه فرهنگ https://titr-news.ir/2021/08/مشكل-حكومت‌داري؛-محروميت-سياست-از-پشت/ تيتر نيوز Thu, 05 Aug 2021 21:21:48 0000 عمومي https://titr-news.ir/2021/08/مشكل-حكومت‌داري؛-محروميت-سياست-از-پشت/ به همين دليل ، من واقعاً در خدمت شما هستم. منظور من مطابق با روز قانون اساسي است و مايه تاسف است كه كسي در روز قانون اساسي صحبت مي كند اما به آن اشاره نمي كند. امروز، در اينجا و در حال حاضر، ما هم به بحث در مورد قانون اساسي ندارد، اما آنچه …

به همين دليل ، من واقعاً در خدمت شما هستم. منظور من مطابق با روز قانون اساسي است و مايه تاسف است كه كسي در روز قانون اساسي صحبت مي كند اما به آن اشاره نمي كند. امروز، در اينجا و در حال حاضر، ما هم به بحث در مورد قانون اساسي ندارد، اما آنچه كه ما ميدانيم اين است كه با ظهور قانون اساسي، قدرت از دولت به مجلس و قوه قضائيه منتقل شده است. بنابراين وظيفه قانون اساسي ايجاد تفاوت در وجود مردم بود و اين تغيير بدون فرهنگ صورت گرفت.

انجام انتخابات و تشكيل پارلمان كار دشواري نيست و با اين حال ، ممكن است تفسير مهمي نباشد ، اما براي مشاركت مردم ، آنها بايد از موقعيت پايدار خارج شده و زندگي را از نظر ايدئولوژيكي سازماندهي كنند. او كارآموز بود. در آن زمان ، فرهنگ جديد از بين رفت ، اما براي ايجاد نظم جديد و مشاركت مردم م theثر واقع نشد. مردم فضل در سراسر ايران بودند ، اما اين كشور به جامعه اي نياز داشت كه نظم جهان جديد را بشناسد ، فرهنگ جهان جديد را بياموزد و مردم را براي زندگي در اين نظم جديد آماده كند. در اروپا ، اين مشكلي نيست زيرا تغيير قبلاً اتفاق افتاده است. نمي توان به مردم آزادي و دموكراسي داد. منظور من اين نيست كه بگويم قانون اساسي يك رويداد سطحي كوچك است ، قانون اساسي يك رويداد بزرگ بود و وقتي به آثار آن نگاه مي كنيم ، نمي توانيم آن را ناديده بگيريم. شعر و ادبيات در دوره مشروطه ظاهر شد ، كه ممكن است دوره توسعه شعر فارسي تلقي شود ، اما چرا شاعران آن زمان افق آينده را نديدند و همانطور كه راه مشروطه را نمي ديدند. تنها 15 سال پس از انقلاب مشروطه بود كه بسياري از طرفداران به نوسازي تقليد روي آوردند و يك طرح ايدئولوژيك ارائه كردند. رضاشاه مورد حمايت مردمي مانند نصرالله فروز ، محمدعلي فروغي و وا قرار گرفت و دولت او تأسيس شد. با اين حال ، جاده دشوار و ناهموار باقي ماند و اكنون جاده بايد با فرهنگ خاصي آسفالت شود.

در زير ، مي خواهم كمي در مورد واژه فرهنگ صحبت كنم. فرهنگ در زبان ما بخشي از ادبيات و نظم است و حدود يك قرن است كه با كلمه فرهنگ برابر شده است. اين نكات بيشتر از ادبيات منطقي است. به گفته يك نويسنده فرهنگ ، او خستگي ناپذير تلاش مي كند تا آنچه را كه همه مي خواهند ايجاد كند. همه ما مي خواهيم چيزي براي سازماندهي زندگي ما وجود داشته باشد ، بنابراين بايد بيشتر به معناي فرهنگ فكر كنيم. در دنياي امروز ، ما به فرهنگ اين معنا را مي دهيم زيرا اين يك فرهنگ ضد اضطراب و ضد اختلال است. گذشتگان با اين مسائل آشنا بودند. بدون نگاه به تاريخ فرهنگ نمي توانيد به آن فكر كنيد. فرهنگ نمونه بارز هنر ، شعر ، ادبيات و خرد است. سوالي كه مطرح مي شود اين است كه آيا آنها مي توانند ما را در چيزهايي سازماندهي كرده و نظم زندگي ما را ايجاد كنند؟ بدون توجه به گذشته و آموزه هاي آن و بدون عشق به زبان مادري ، نمي توانيم راه خود را به سوي شعر ، هنر و حكمت بيابيم. ما بايد در حال حاضر به نيازها و امكانات فكر كنيم و از تجربيات تاريخ درس بگيريم.

عشق ، حقيقت و دوستي اساس همه چيز است. حتي تاريخ غرب با عشق آغاز مي شود ، عشق راه را پيش مي برد و راه درست به زودي راه را براي دوستي هموار مي كند. عشق شرط بقاي جامعه بشري است ، اما ماندن در اين راه آسان نيست. وقتي رابطه عاشقانه به پايان رسيد ، دروغ و عصبانيت پايان يافت ، فردوسي ، عطار و سعدي استقامت كردند زيرا آنها عشق واقعي را به مردم يادآوري كردند. با گذشت زمان ، اين احتمال وجود دارد كه تغيير كند. زندگي در زمان ما تغييرات اساسي ايجاد مي كند. امروز ما دانش و تحقيق داريم. علم جديد به سازمانها و بنيادها بايد هماهنگ شود تا منبع كار و فرهنگ هماهنگ كننده آنها باشد ، كه جايگزين واقعيت ، دوستي و عشق شده است. اولين مشكلي كه ممكن است در حرفه من ايجاد شود اين است كه به نظر مي رسد دوران قديم دوران واقعيت است و دوران جديد عشق و دوستي را از بين مي برد. من فكر نمي كنم دوران قديم دوره صلح و آرامش بود ، دوره جديد نيز دوران خشونت و ظلم است. نبود. خشم و خشونت هميشه وجود دارد ، اما فايده عصر جديد اين است كه مي توان به امكانات مختلف زندگي فكر كرد. بنابراين وقتي از دنياي عشق و دوستي صحبت مي كنم ، منظورم اين نيست كه قبلا بوده و اكنون نيز وجود ندارد ، مردم هميشه اين توانايي را دارند كه زندگي را بر اساس دوستي و واقعيت ايجاد كنند ، بنابراين چرا اميدوار نباشيد ، اما اصول دوستي همه قبول ندارند؟ همه مشكلات فعلي از كجا ناشي مي شود؟ ديدگاه رايج اين است كه سياستمداران بايد به اين مسائل بپردازند. اما راه سياست آنها را نمي توان حل كرد مگر با كمك علما و آشنايان با امكانات موجود ، اما آيا يافتن افراد باهوش آسان است؟ يافتن چنين دولت و سياستي دشوارتر از يافتن دانش پژوه است.

مشكل همه دولتهاي عصر ما اين است كه سياست فاقد حمايت فرهنگي است. آنها فكر مي كنند نيازي به حمايت فرهنگي ندارند. در كشورهاي آسيايي و آفريقايي كه سياستهاي استقلال آنها شكست خورده است ، وضعيت متفاوت است. برخي از كشورها مانند چين طرحي را براي مدرن سازي تقليد اجرا كرده اند و برخي ديگر راه توسعه ديگري را انتخاب كرده اند. در عين حال ، آنچه فراموش شد ، مقررات آموزش و كشاورزي بود ، روياي و معيشت مردم چه بود. عدم تشخيص سازگاري اشيا مشكل زندگي جديد است. ريشه اين مشكل در درك حال ، گذشته و آينده است. در اروپا درمان اين درد فرهنگ ناميده مي شد ، اما ما آن را به عنوان يك فرهنگ به رسميت نمي شناسيم ، زيرا از ابتداي قرن بيستم در بسياري از نقاط ، به ويژه در كشورهاي توسعه يافته ، مشخص شده است كه مردم براي نياز نياز دارند. يك قرن پيش ، حزب بلشويك روسيه يك برنامه توسعه ايجاد كرد و برنامه هاي كمي اجرا شد كه منجر به نظم اجتماعي شد. اين برنامه ريزي بسيار دشوار است و نبايد از آن غافل شد.

يكي از مشكلات زمان ما اين است كه برنامه ريزي هيچ مبنا و هدفي ندارد. گاهي آنها مقصدي دارند ، اما مقصد آنها فريب است. يعني آنها مي خواهند به زندگي ، مردم و جامعه بشري آنطور كه مي خواهند بدهند و بنابراين شكست مي خورند. معمولاً برنامه ريزي بر عهده دولت است. نحوه اجراي برنامه هماهنگي توسعه هر برنامه اي بايد عمدي باشد. ما بايد مقصد مشخصي داشته باشيم و برنامه نويسان بايد مقصد را تعيين كنند. اگر اين طرح ها و پيشنهادات كاربردي باشند ، ممكن است بتوانند دريچه اي ايجاد كنند. توسعه دهندگان بايد از وضعيت فعلي آگاه باشند و بدانند كه اجراي توصيه هاي آنها نظم را مختل نمي كند و زمينه را براي مراحل آينده فراهم مي كند. اگر هويت يكساني در كتابخانه وجود نداشته باشد ، كافي نيست ، برنامه ريزي با آگاهي از زمينه و امكانات با كمك برنامه ريزي و اجرا انجام مي شود. برنامه ريزي بايد بر اساس اطلاعات كشور و امكانات علمي و عملي باشد. شجاعت ، دانش و توانايي سه جزء اصلي برنامه ريزي هستند. مشكلاتي كه در حال حاضر وجود دارد به دليل عدم هماهنگي است. گم شدن راه و تضعيف عزم خود براي رسيدن به مقصد يكي از اين مشكلات است. هيچ فرهنگي نمي تواند بدون زبان زندگي كند. با اين حال ، اميدي نيست. ايران در طول تاريخ متحمل آسيب هاي زيادي شده است. ما خرد ، دانش ادبي داريم كه مظهر روح بزرگ ايران است. قصد ما اين نيست كه مسير گذشته را دنبال كنيم ، بلكه بايد از تاريخ درس بگيريم و نابرابري مسير را از طريق تلاش ، تحقيق و علم و فرهنگ روشن كنيم.

در زمان ما ، خرد بايد بگويد چه بايد كرد و خرد بايد با اين علم باشد كه اگر اينگونه نباشد ، همه چيز كار نخواهد كرد. زمان ما اكنون زمان بحران فرهنگي است. اروپا و ايالات متحده فرهنگ بازنشسته اي دارند ، اما به آن احترام مي گذارند. در دنياي نظم ديجيتال ، نيازي به فرهنگ نيست. دنياي ديجيتال فرهنگ را به داده ها و اطلاعاتي تبديل كرده است كه به همه مي فروشند و اين كاري است كه همه ما مي توانيم انجام دهيم. سوالي كه مطرح مي شود اين است كه وضعيت فرهنگ در حال حاضر چگونه است؟ مي توانيد فرهنگ مي شود روح جامعه و سازماندهي آن؟ در اين مرحله ، دفاع از فرهنگ كار بسيار دشوار اما قابل احترام است.

* متن نامه رضا داوري اردكاني با عنوان “در جستجوي فرهنگ” ، صبح امروز پنجشنبه 14 مرداد ، توسط شوراي تحقيقات علوم انساني و كتب درسي ، پژوهشكده علوم انساني و مطالعات فرهنگي

تا كنون نظري ثبت نشده است
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در رویا بلاگ ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.